ویاناویانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

ویانا و ایلیا

یک حرکت جالب

دیشب وقتی داشتیم از خانه بابایی و مامانی به خانه خودمان برمی گشتیم یکدفعه ویانا در ماشین شروع کرد خودش شعر علی کوچولو را پیوسته و کامل خواندن میگفت : علی کوچولو یک مرد کوچک تنها نشسته گریه میکنه و دوباره از اول که همین باعث خوشحالی من و باباش شد چون تا حالا اصلا این شعر را نمیخواند و بقیه شعرها را هم نصفه نصفه میخواند ******** ویانا شعرهایی را که بابایی برای من در بچگی میخواند را دوست دارد چون الان داییش همان شعرها را برایش میخواند و ویانا کیف میکند و همش میگه دایی جون دوباره بخون و باهاش می رقصد این شعرها: دختری را دوستش دارم کلاس درس دلم زتن نازی اون دیونه گشته غروب که از مدرسه میاد به خونه به ...
29 بهمن 1390

HAPPY VALENTAIN'S DAY

دیروز 14.Feb مصادف با روز VALENTINE بود دراین روز همه عشاق با شکلات و گل و عروسک به همدیگر تبریک میگویند. VALENTINE دختر و پسر گل من هم مبارک باشه میبوسمتون با عشق امیدوارم در آینده بتوانید با آن کسی که لیاقتتان را دارد این روز را جشن بگیرید. HAPPY VALENTAIN'S DAY 2012   ...
26 بهمن 1390

صدا زدن اسم همدیگر

بالاخره ایلیا و ویانا دیشب با اسم همدیگر را صدا زدند آخه تا حالا هرکاری میکردیم که اسم هم را بگویند باز هم به هم آجی و داداش می گفتند چون تلفظ اسمهایشان سخت بود و اکثر اسمهای دیگر را براحتی یاد می گرفتند دیشب اول ویانا گفت ایلا بالا میز نرو یعنی ایلیا بالای میز نرو و بعد هم ایلیا گفت ایانا بیا یعنی ویانا بیا خلاصه چه لذتی داشت وقتی به اسم همدیگر را صدا می کردند خودشان هم می فهمیدند و لذت می بردند
25 بهمن 1390

از شیر مادر گرفتن دوقلوها

تقریبا از اوایل این هفته است که سعی کردم طبق گفته دکتر بچه ها چون دیگه بچه ها دوسالشان تمام شده آنها را از شیر بگیرم ولی اصلا دلم نمی خواست یکدفعه این کار را بکنم چون هم از لحاظ روحی برای بچه ها خوب نبود و هم از لحاظ روحی برای خودم سخت بود چون خودم هم در طول این دوسال به در آغوش گرفتن بچه هام و شیردادن به آنها وابسته شده بودم سعی کردم اول کاملا شبهاشون را قطع کنم و بعد هم در طول روز یک ساعتهایی را بدهم و ساعتهایی را که نمی خواستم بدهم از داروی صبر زرد طبق دستور دکترشان استفاده میکردم و به آنها میگفتم می می تلخ شده و آنها با دیدن می می سعی میکردند باهاش کنار بیایند ایلیا خیلی محتاط تر رفتار میکرد ولی ویانا سخت تر قانع...
12 بهمن 1390

تشکر از همسرم

همسر عزیزم خیلی متشکرم که در تبریکی که برای دخترمان نوشتی نشان دادی که همیشه حواست به من بوده است من هم از شما به خاطر کمکهایی که در طول این دوسال به من کردی متشکرم مخصوصا شبها برای اینکه من بتوانم کمی بخوابم در نگهداری بچه ها کمک میکردی و نوبتی جایشان را برای شیر خوردن عوض میکردی من از طرف دوقلوها هم از بابا وحید تشکر میکنم ویانا : بابا نکن بابا نکن    - بابا آب بخورم  و  چه لذتی از این بالاتر ایلیا : بابا دست نزن اِه   - بابا شیر بخورم  و  چه لذتی از این بالاتر ...
10 بهمن 1390

دختر 24 ماهه مامان

سلام دختر خوشگلم و یا به قول خودت عسلم خوبی مامان جون ، عزیز دلم تولد 2 سالگیت مبارک باشه چهارشنبه مورخ 05/11/1390 مصادف با اول ربیع الاول شما و داداشت 2 ساله شدید و تمام کارها و حرکاتتان هم به اندازه 2 سال بزرگتر شد دیگه اکثر حرفهایتان را با جملات طولانی بیان میکنید و خودتان میگید که چی را دوست دارید و چه کاری دلتان می خواهد انجام دهید خودتان روز تولدتان شعر تولد مبارک را می خواندید و میگفتید مامان شمع روشن فوت کنم  و از فوت کردن شمع لذت میبردید مامان جونم من دوسال تمام به شما و داداش شیر دادم و دیگه به گفته دکترتان موقع گرفتن شماها از شیر خودم شده که امیدوارم هم شماها و هم خودم از لح...
8 بهمن 1390

کلمات در 23 ماهگی

دامنه لغات ویانا و ایلیا روز به روز وسیع تر میشود( از ٥دی٩٠ تا ٥بهمن٩٠ ) آژانس -بستنی -بابات کُشت -گربه -صبح -صندلی -آش بخور -داداش نکن در بسته -باز کن -داداش کجایی -توالت -مثلا -نازنین -منصور -اندی -چاکلز آقا تُپل -ناخن -خون -داداشی -ببینم -ستاره -دایره -عصبی -شکست استخر -مامان موش -داداش شِکوند -ماشین -پیشی بُرد -می می اوخ بابا بَبَیی حموم بزن آب بریز -مامان بدو  -تُنبک منِ -دمپایی من کوش خوش آمدی -سرکار -لیوان بابایی -ممنون -مامان گل برگ قطع شد من بستنی دوست دارم -داداش کار بد نکن -مامان کجاست؟ -چرا؟ کبوتر -جوجه اومدی -پسرم -مامان جونم -بابا جونم -ناخن من بگیر داداش ترسید -من بوس کنم -شربت بخور...
4 بهمن 1390
1